به بهانه روز و هفته معلم
ای معلم
ای معلم، آب بابا نان،اسب بی سوار
مکر آن روباه مکار و دروغ چوپان
تو به من آموختی ای مهربان
ای معلم گر نبودی علم و دانش هم نبود
ای معلم گر نبودی ذهن ها هم هیچ بود
ای معلم گرد گچ، گرما و سرمای همیشه در کلاس
ذره ای هم کم نکرد زآموزشت چونکه ذاتت بی ریاست
یادم آرد روز باران گردش یک روز شیرین
قصه سهراب و رستم، اردشیر بابکان، فرهاد و شیرین
در کنار تو معلم شد برایم نرم و نازک خوب و رنگین
ای معلم مهربانیت سپاس، ای معلم صبر و بردباریت سپاس
ای معلم هیچگاه از ذهن من بیرون نشد
لحظه تصحیح املاء در کلاس
گرچه املایم ضعیف و پر غلط بود لیک تو
چشم های مهربانت عاری است از هر گونه خشم
گاه اما در زمان پرسش و پاسخ کنار تخته رویش سیاه
آن زمان که می پرید از ذهن من خوانده هایم یک به یک
از نگاهت می شدم آگاه ای دل گشته اکنون روزگار من سیاه
یاد دستان گچی و دفتر نمرت بخیر
یاد حاضر غایب و تشویق و تنبیه ها بخیر
ای معلم نقش تو چون ابر باران زا پر جوش و خروش
غرق باران می کند دشت وسیع علم و هوش
ای معلم چوب علمت چون عصای اژدها
می خورد نادانی و نیرنگ و تزویر و ریا
آن زمان که می زدی موی سرت از ته بدان
کودک بیمار تو خوشبخترین بیمار بود
چون تویی مثل تو را همراه داشت
چون معلم اسوه ایثارهاست
ای معلم من زبانم قاصر از توصیف اوصاف شماست
چون که گویند هر معلم شغل او چون انبیاست
شاعر: سعید فیضی
[ پنج شنبه 17 ارديبهشت 1394برچسب:شعر معلم، سعید فیضی, شاعر,
] [ 9:23 ] [ ،سعید فیضی، ][